شیطان به رسول خدا ص گفت

افسران - با سلام



:: موضوعات مرتبط: مذهبي , خواندني ترين ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : چهار شنبه 6 فروردين 1393
تنها عکس موجود از کوچه بنی هاشم/عکاس گمنام این تصویرشناسایی شد/مرد ثبت تصاویرخاطره انگیز+تصاویر
تصویری از کوچه بنی هاشم که اکنون دیگر در عربستان قابل روئیت نیست ، تصویری از محل پاره شدن قباله فدک

ر ادامه تصویری از کوچه بنی هاشم را مشاهده می کنید که در سال 1363 توسط استاد عبدالحسینی گرفته شده است.

این تصویر کوچه های بنی هاشم و هر آنچه که در روضه می شنوید را به خوبی نشان می دهد.

استاد عبدالحسینی در حالی این تصویر را گرفته است ، که در عربستان سعودی با تصویر برداری توسط افراد ، علی الخصوص شیعیان و ایرانیان به وحشیانه ترین شکل ممکن برخورد می شد.






نام عکاس این تصویر ، تا کنون گمنام بوده است و تا همین امروز هر رسانه ای که این تصویر را منتشر کرده است نامی از عکاس آن نبرده است.

این تصویر در سال 1363 ثبت شده و از سال 1343 تا 1366 این کوچه به شکل کامل توسط وهابیون ملعون تخریب شده و از آن تاریخ به بعد دیگر هیچ اثری از آن خانه ها باقی نیست.

 تصویر برداری در آن سال ها در میان وهابیون کاری بسیار سخت بود و برخورد وهابیون سعودی با عکاسان بسیار وحشیانه بود.

برای مثال وقتی یک عکاس حرفه ای را بازداشت می کردند ،نوار فیلمی که روزها برای ثبت تصاویر آن زحمت کشیده شده بود  را جلو چشم او نور می دادند و از بین می بردند ...



:: موضوعات مرتبط: مذهبي , خواندني ترين ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392
داستان کوتاه

به اصفهان رفته بودم . کنار سی و سه پل نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد . دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد .
به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم . بلافاصله به سویم حـرکت کرد . در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش بود بسرعت به سمت من آمد و یک شکلات را مخفیانه در مشتم قرار داد . بچه آمد و شکلات را گرفت . 
به پدرش گفتم من قصد اذیت او را نداشتم .

گفت میدانم و مطمئنم که میخواستی با او بازی کنی اما وقتی مشتت را باز میکردی او متوجه میشد که اعتمادش به تو بیهوده بوده است.

کار تو باعث میگردید که بچه ، دروغ را تجربه کند و دیگر تا آخر عمرش به کسی اعتماد نکند.
الهم عجل الولیک الفرج



:: موضوعات مرتبط: ادبيات , داستانك , مذهبي , ,
:: برچسب‌ها: داستان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392
سفره هفت سین کسی را شفاعت نمیکند... فاطمه(س) را دریاب

افسران - سفره هفت سین کسی را شفاعت نمیکند... فاطمه(س) را دریاب

 

مردکِ پَست که عمری نمـکِ حیـدر خورد
نـعــره زد بر سر ِمــادر، به غــرورم برخورد

ایستــادم به نـوکِ پنجـه ی پـا، امّـا حـیــف
دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد



:: موضوعات مرتبط: مذهبي , ,
:: برچسب‌ها: حضرت فاطمه , ايام فاطميه , شهادت , مذهبي ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : سه شنبه 27 اسفند 1392
محبت علي(ع) و جاذبه‌هايش

علي(ع) همان كسي است كه در عين اينكه بر افرادي حد الهي جاري مي ساخت و آنها را تازيانه مي زد و احيانا طبق مقررات شرعي دست يكي از آنها را مي بريد اما آنان باز هم از او روي بر نمي تافتند و از محبتشان چيزي كاسته نمي شد. او خود مي فرمايد:

«اگر با اين شمشيرم بيني مؤمن را بزنم كه با من دشمن شود، هرگز دشمني نخواهد كرد و اگر همه دنيا را بر سر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت، زيرا كه اين حقيقت بر زبان پيغمبر امي جاري گشته كه گفت: يا علي! مؤمن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمي دارد». (نهج البلاغه، حكمت 42)

علي(ع) معيار فطرت ها

علي مقياس و ميزاني است براي سنجش فطرتها و سرشتها. آن كه فطرتي سالم و سرشتي پاك دارد از وي نمي رنجد ولو اينكه شمشيرش بر او فرود آيد و آنكه فطرتي آلوده دارد، به او علاقه مند نگردد ولو اينكه احسانش كند، چون علم جز تجسم حقيقت چيزي نيست.

مردي است از دوستان اميرالمؤمنين، با فضيلت و با ايمان. متاسفانه از وي لغزشي انجام گرفت و بايست حد بر وي جاري گردد.


امير المؤمنين پنجه راستش را بريد. آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون مي چكيد و او مي رفت. ابن الكواء خارجي آشوبگر، خواست از اين جريان به نفع حزب خود و عليه علي(ع) استفاده كند، با قيافه اي ترحم آميز جلو رفت و گفت دستت را كي بريد؟

گفت: «قطع يميني سيدالوصيين و قائد الغر المحجلين و اولي الناس بالمومنين علي بن ابي طالب، امام الهدي... السابق الي جنات النعيم، مصادم الابطال، المنتقم من الجهال، معطي الزكاش... الهادي الي الرشاد و الناطق بالسداد، شجاع مكي، جحجاح وفي...» (بحارالانوار، ج 40، ص 281- 282، چاپ جديدو التفسيرالكبير فخر رازي، ذيل آيه 9 سوره كهف)

«پنجه ام را بريد سيد جانشينان پيامبران، پيشواي سفيدرويان قيامت، ذي حق ترين مردم نسبت به مؤمنان، علي بن ابي طالب، امام هدايت... پيشتاز بهشتهاي نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گيرنده از جهالت پيشگان، بخشنده زكات... رهبر راه رشد و كمال، گوينده گفتار راستين و صواب، شجاع مكي و بزرگوار باوفا». ابن الكواء گفت: واي بر تو! دستت را مي برد و اين چنين ثنايش مي گويي؟! گفت: چرا ثنايش نگويم و حال آنكه دوستي اش با گوشت و خونم درآميخته است؟! به خدا سوگند كه نبريد دستم را جز به حقي كه خداوند قرار داده است.

اين عشق ها و علاقه ها كه ما اين چنين در تاريخ علي و ياران وي مي بينيم ما را به مسئله محبت و عشق و آثار آن مي كشاند. (منبع: جاذبه و دافعه علي(ع)، شهيد مطهري، ص 40)



:: موضوعات مرتبط: مذهبي , خواندني ترين ها , ,
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : یک شنبه 6 مرداد 1392
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی...
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا کردی؟

گفت : چهار اصل
1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم
4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم



:: موضوعات مرتبط: ادبيات , داستانك , مذهبي , خواندني ترين ها , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : دو شنبه 27 خرداد 1392

صفحه قبل 1 صفحه بعد