كاريكلماتور

تعدادي كاريكلماتور يا همان شوخي باكلمات در ادامه ي مطلب گذاشتم حتما ببينيد براي نمونه هم چند تا از اونا اينه هاش:

موی سپید:
         حتی موهایم هم می دانند که پایان شب سیه سپید است.

قوزک:
               آنقدر در خودم فرو رفتم که سر از قوزک پایم در آوردم.

قانون:
                  عده‎ای قانون را «پیاده» می‎کنند که خود «سوار» شوند.

آینده:
                برای این که «آینده»اش را خراب کنند «حال»ش را گرفتند.

مخالفان رژیم:
                آدم‎های لاغر با «رژیم» مخالفند.


:: موضوعات مرتبط: ادبيات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : پنج شنبه 19 ارديبهشت 1392
به حرف دومين ثروتمند جهان گوش كنيد!

به حرف دومين ثروتمند جهان گوش كنيد!

 وارن بافت، دومین مرد ثروتمند جهان، طی یک مصاحبه جذابی که با کانال معروف CNBC داشت، عقاید خود را درباره ثروت و لذت فاش کرد. در زیر می توانید توصیه های دلنشین و نکاتی از زندگی او را بخوانید و کمی برای موفقیت و داشتن زندگی سعادتمند ترمزدستی زندگی خود را بکشید:

 



 
**او اولین سهام خود را در 11 سالگی خرید و هنوز هم عقیده دارد که خیلی دیر شروع کرده است.

**دارایی ها در آن زمان بسیار ارزان بود، پس فرزندان خود را به سرمایه گذاری تشویق کرد.

**او اولین زمین کشاورزی خود را در 14 سالگی خریداری کرد؛ آن هم با جمع کردن درآمدهای ناشی از فروش روزنامه.

**هر کسی می تواند با پس انداز پول های خود به امکانات زیادی برسد. فرزندان خود را به شروع یک تجارت تشویق کنید.

**او هنوز در خانه 3 اتاق خوابه ای که 50 سال پیش خریداری کرده بود زندگی می کند. او می گوید هرچه می خواهد در این خانه وجود دارد. نکته جالب این است که خانه او هیچ حصار و دیواری ندارد.

- هیچ گاه بیش از آن چیزی که احتیاج دارید خرید نکنید.

**او همواره اتومبیل خود را می راند و هیچ راننده و محافظی ندارد.

**شما همان هستید که هستید نه آنچه که دارید.



**او هیچ گاه با هواپیمای شخصی خود مسافرت نمی کند، درصورتی که او خود مالک بزرگ ترین شرکت تولیدکننده جت خصوصی است.

**همواره به این فکر کنید که چگونه می توانید با اقتصادی اندیشیدن از زندگی لذت ببرید.

**شرکت او به نام Berkshire Hathaway / برکشایر هاتوی 63 شرکت تابعه دارد.

او هر سال یک نامه به مدیران آنها می نویسد و اهداف را مشخص می کند. او هیچ گاه جلسات متعدد و تماس های معمول شرکت ها را با آنها ندارد.

**او همواره به مدیران خود 2 قانون را یادآور می شود: «همواره مراقب پول سهامداران باشید»، «قانون اول را فراموش نکنید».

**اهداف را تعیین کنید و مطمئن شوید که افراد شما روی آنها متمرکز هستند.

**او هیچ گاه با جامعه شلوغ ارتباط برقرار نمی کرد. تنها تفریح او یک پاپ کورن و تماشای تلویزیون بود.

**سعی نکنید که با اموال خود به دیگران فخر بفروشید، تنها از چیزهایی که دارید خودتان لذت ببرید.

**وارن بافت هیچ گاه یک موبایل یا حتی یک کامپیوتر نداشته است.

**بیل گیتس، ثروتمندترین مرد روی زمین 5 سال پیش او را ملاقات کرد. او تصور می کرد که هیچ نقطه مشترکی از لحاظ عقیده ای با او ندارد، بنابراین برای نیم ساعت برنامه ریزی کرده بود در صورتی که ملاقات آنها 10 ساعت طول کشید و پس از آن از طرفداران وارن بافت شد.



توصیه او به افراد جوان:

شادترین مردم کسانی نیستند که لزوما بهترین چیزها را داشته باشند، بلکه افرادی هستند که قدر امکاناتی را که دارند می دانند.

**از وام های بانکی دوری کنید و روی خودتان سرمایه گذاری کنید و همواره به یاد داشته باشید که: «پول انسان ها را خلق نمی کند، بلکه انسان ها هستند که پول را خلق می کنند»، «زندگی را به سادگی خودتان زندگی کنید.»

**براساس حرف های دیگران عمل نکنید، فقط به آنها گوش کنید ولی هرچه را که احساس خوبی به آن دارید، انجام بدهید.

**به دنبال پوشیدن یا داشتن برندها نباشید، بلکه آنچه را که در آن احساس راحتی می کنید خریداری کنید.

**پول خود را روی چیزهای غیرضروری خرج نکنید، بلکه روی چیزهایی سرمایه گذاری کنید که واقعا به آنها احتیاج دارید.

**در نهایت اینکه این زندگی شماست، پس چرا این فرصت را در اختیار دیگران قرار می دهید تا روی زندگی شما حاکم باشند؟

در خاتمه این نکته که: «شادترین مردم کسانی نیستند که لزوما بهترین چیزها را داشته باشند، بلکه افرادی هستند که قدر امکاناتی را که دارند می دانند.»


:: موضوعات مرتبط: ادبيات , اثربزرگان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : سه شنبه 10 ارديبهشت 1392
انعام با ارزش - داستان کوتاه پند آموز

 در روزگارى که بستنى با شکلات به گرانى امروز نبود، پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت ميزى نشست.. خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.
 
- پسر پرسيد: بستنى با شکلات چند است؟
 
- خدمتکار گفت: ٥٠ سنت
پسر کوچک دستش را در جيبش کرد، تمام پول خردهايش را در آورد و شمرد. بعد پرسيد:
- بستنى خالى چند است؟
خدمتکار با توجه به اين که تمام ميزها پر شده بود و عده‌اى بيرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن ميز ايستاده بودند، با بی‌حوصلگى گفت:
- ٣٥ سنت
- پسر دوباره سکه‌هايش را شمرد و گفت:
- براى من يک بستنى بياوريد.
خدمتکار يک بستنى آورد و صورت‌حساب را نيز روى ميز گذاشت و رفت. پسر بستنى را تمام کرد، صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت. هنگامى که خدمتکار براى تميز کردن ميز رفت، گريه‌اش گرفت. پسر بچه روى ميز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود.
 يعنى او با پول‌هايش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برايش باقى نمی‌ماند، اين کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود.

 



:: موضوعات مرتبط: ادبيات , داستانك , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : دو شنبه 9 ارديبهشت 1392
تاريخچه ي تقلب

تاریخچه تقلب!

تاریخچه تقلب!



:: موضوعات مرتبط: ادبيات , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
:: ادامه مطلب
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : چهار شنبه 7 فروردين 1392
آسمان آبي

آسمان آبی است ، انعکاس نورش دریا را آبی کرده اقیانوس قلب من و تو ، گوش به فریاد پری دریایی داده است ... پهنای زمین ، امسال ، چه زیبا شکوفه باران شده است... گویی مردم را به خانه ای تازه دعوت کرده... ساکت و سردم ، چشمانم باز است و به تو می نگرم قلبم به صدای ساعت می ماند ، اما گردش خونم را در آن لمس می کنم... لبانم به لرزش در می آید ، باز خود نمی دانم چه چیز را می خواهند ادا کنند ؟؟؟ چشمانم را به آسمانت می دوزم ، ای خدا ، و با تو نجوا می کنم ... شکوهت را می جویم و از تو یاری می طلبم ... باز به او نگاه می کنم ، این بار صدایی شنیدم ، چقدر این صدا آشناست... صدایی که با او بزرگ شده ام ، ثانیه های قلبم تند تند می روند آری ، این صدای خودم بود ، که با لرزش لبانم و چشمانی که به تو دوخته بودم گفت : دوستت دارم مهربانم



:: موضوعات مرتبط: ادبيات , اثربزرگان , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : Ho3einAfshari AND JavadKarimi
تاریخ : پنج شنبه 28 دی 1391

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد